نقد فیلم Doctor Strange 2

فیلم «Doctor Strange 2» یا دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی، اگرچه از نظر تکنیکی خوب ساخته شده است، اما سبک و فرم را به داستان سرایی ترجیح میدهد و به یک فیلم پر هرج و مرج با تأثیر احساسی کم منجر میشود. در ادامه با نقد فیلم Doctor Strange 2 همراه تلسکوپ باشید.
چه میشود اگر؟ این سؤالی است که اغلب از خود میپرسیم، معمولاً زمانی که همه چیز طبق برنامه پیش نمیرود یا با یک شکست سنگین مواجه میشویم. دیزنی پلاس این مفهوم را برای دنیای سینمایی مارول به یک سریال انیمیشنی جالب تبدیل کرد. اما این نمایش تنها یک قطره در دل اقیانوسی از یک روند محبوب و دائماً در حال تغییر بود که تخیل مصرفکنندگان رسانهها را به خود جلب کرده است. حال با توجه به محبوبیت ایده چندجهانی و واقعیتهای متناوب یا جهانهای موازی، مارول در جدیدترین اثر سینمایی خود این سوال را میپرسد که چه میشود اگر نسخههای بیشماری از شما وجود داشته باشد؟! اما جواب مارول به این پرسش دارای پهنای باند بلندی نیست.

دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی فیلم خوبی است. دارای تصاویری خیرهکننده، اجرای دو بازی عالی از الیزابت اولسن و بندیکت کامبربچ، سبک خاص سم ریمی و ارجاعات فوقالعاده برای طرفداران است. در واقع فیلم آنچه را که باید انجام میدهد و آن را به خوبی انجام میدهد. این اثر سینمایی یک ماجراجویی متحرک در زمان و مکان است که گاهی خندهدار و لحظهای مکاشفهای و تأثیرگذار است. حتی فیلم در سکانسهای فراوانی با متمایل شدن به موضوعات ترسناک از قالب فرمولی مارول خلاص میشود و با تنظیم ماجراها و داستانهای بیشتر با ظرافت کافی، روایت را به جلو میبرد.
خب شاید سوال پیش بیاید اگر فیلم تمام این نکات خوب را دارد، چرا در ابتدا گفته شد اثر کاملی نیست؟! جواب این سوال بسیار ساده و روان است؛ فیلم «Doctor Strange 2» با وجود تمام نکات روشن موجود در خودش، دارای فیلمنامهای بدون منطق و شخصیتهایی تک بعدی است. فیلم کامل نیست چون همه چیز را به شکل سطحی مورد توجه قرار میدهد و به زیر لایههای داستانی جذابش فرو نمیرود. برای مثال شخصیت مرکزی آمریکا چاوز با بازی سوچی گومز، بیشتر شبیه یک مک گافین بود تا یک شخصیت واقعی. و اینکه چرا در فیلمی که به تراژدی دلخراش واندا ماکسیموف میپردازد از ویژن (حتی حتی یک مورد) خبری نبود هنوز قابل درک نیست.

اما علیرغم همه این اشتباهات کلی و جزئی، دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی، با هر متر و معیاری، یک قطعه سینمای سرگرمکننده باقی میماند. پس چرا این کافی نیست؟ یا چرا در پایان فیلم خیلی از این اثر خوشحال نیستیم؟ آیا این احساس به این دلیل است که تام کروز به عنوان نسخه جایگزین تونی استارک ظاهر نشد؟ یا از اتصال همه چیز به هم در مارول خسته شدهایم؟ یا از اساس خود مارول بود که با سر و صداهای فراوانش انتظارات ما از این نسخه سینمایی را بالا برد؟! جواب به این سوالات سخت است؛ شاید خوب بودن یک فیلم «مارول» در این لحظه به معنای چیزی کاملاً متفاوت از یک فیلم خوب باشد؛ من در ادامه به این پرسش باز خواهم گشت.
پیش از هر چیز به یاد داشته باشید که «Doctor Strange in the Multiverse of Madness» بیست و هشتمین فیلم در دنیای سینمایی مارول و پنجمین قسمت از آنچه آنها فاز چهارم مینامند است. اینکه استودیو مارول تا اینجا پیش رفته و واقعاً چند بار توپ را به سمت مسیرهای جذابی رها کرده، خود نکته بسیار روشنی است. البته پیامد آن دستاورد شگفتانگیز این است که چرا ما اکنون با چنین انتظاری بالایی وارد تک تک این فیلمها میشویم.

مثال حال و روز این سالهای مارول چیزی شبیه به توقع مردم نسبت به محصولات جدید شرکت موفق «اپل» است؛ در اپل، این کافی نیست که یک آیفون جدید دوربین بهتر یا پردازنده سریعتری داشته باشد. چرا که از جانب مخاطب محصول جدید این شرکت باید اعجاب انگیز باشد، باید نمایشگر هولوگرافیک داشته باشد یا از اساس باید بتواند ذهن من را بخواند. مهم نیست که هیچ یک از آن چیزها (هنوز) ممکن نیست. مهم نیست که آنها همچنان محصولات و خدماتی را منتشر میکنند که قوی و قابل اعتماد هستند و به همان اندازه که تبلیغ میشوند کار میکنند.
نکته مهم این است که هرچه شرکت اپل و مارول اثر خوبی تولید کنند، آن کالا یا اثر سینمایی برای مخاطب هدف کافی نیست. در واقع طی این سالها وزنی از توقع پیرامون مارول شکل گرفته که تقریباً برای کاری که آنها میخواهند انجام دهند مضر شده است. با هر فیلم جدید مارول، تماشاگران سینما به دنبال غافلگیر شدن و شگفت زده شدن هستند، و فقط با تحقق تخیلات عجیب و غریب ساخته شده درون ذهن خودشان است که غافلگیر میشوند.
بنابراین، استودیو مارول نیز مانند اپل و پیکسار، قربانی موفقیتهای خود شده است. این جهان سینمایی با تولید آثار بزرگ و گسترده چون «Avengers: Endgame» یا «Captain America: The Winter Soldier» و حتی «Guardians of the Galaxy» به طور مداوم سطح خود را تا حدی بالا برده که پاک کردن تاثیرات آن بر مخاطب روز به روز سختتر و سختتر میشود. در ۱۴ سال گذشته، آنها نه تنها سینمای ابرقهرمانی را بازتعریف کردهاند، بلکه آنچه را که ما از کل فیلمهای پرفروش انتظار داریم، از نو تعریف کردهاند.

این روزها برای مخاطب سینمای ابرقهرمانی، صرفاً خوب بودن به معنای ضعیف بودن است. و داشتن عظمت مستلزم آن است که یک فیلم نه تنها آنچه را که خودش در نظر دارد انجام دهد، بلکه مخاطب را نیز غافلگیر کند و برایش الهام بخش باشد. اما باید قبول کرد که این یک معیار تقریبا غیرممکن است.
با این تفاسیر، فیلم «Doctor Strange 2» علیرغم اینکه بهترین فیلم ساخته شده تا کنون نیست، اما به لطف حضور سم ریمی فیلم سرگرمکننده و روانی است. این اثر سینمایی با دو ساعت و شش دقیقه زمان خود، بینش جالبی را در مورد وضعیت فعلی دنیای سینمایی مارول و آنچه ممکن است در پیش داشته باشد، ارائه میکند. مولتیورس یک «فیلم ترسناکِ مارول» نیست، اما این اثر یک فیلم مارولی است که جرأت دارد با ابعاد تاریکتر و عمیقتر معاشقه کند؛ و تا حد زیادی به دلیل تلاشهای یک کارگردان کهنه کار (سم ریمی) با اعتماد به نفس موفق میشود.
بهترین ویژگی سم ریمی به عنوان یک فیلمساز، دوربین اوست. فیلمهای این کارگردان، و بهویژه همین اثر جدیدش «Doctor Strange 2»، مملو از ادای احترام به سبک پر از هیجان هیچکاک و زومها و ابراز علاقه او به فرم ترسناک موجود در یک بیمووی اسلشر است که به خوبی با سوررئالیسم جناب دیتکو (خالق دکتر استرنج) همراه شده. برخی از جذابترین لحظات این فیلم، شامل نماهای طولانی و ماندگار چهرههای موجود در آن است. چهرههای شاد، چهرههای غمگین و چهرههای وحشت زده. اینکه چنین چهرههایی شامل الیزابت اولسن میشوند، لذت بخش است، زیرا تغییرات کوچک چهره او در حالات مختلف، حاوی کهکشانی از معنی است.

فیلم دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی، ممکن است منتقدان و مخاطبان را از هم جدا کند، اما همچنان این اثر یکی از شیک ترین و خوش طعم ترین آثار مارول در سالهای اخیر است. در مرحلهای از مارول که این جهان سینمایی از فرو بردن انگشتان پای خود در آبهای ناشناخته هراسی ندارد، این فیلم به نظر جسورانهترین است. «Doctor Strange 2» یک فیلم به سبک سم ریمی است که ممکن است با همه ارتباط برقرار نکند، اما کارگردانی ریمی، همراه با شوخطبعی او و بازیهای خوب و لحظات اکشن، ترکیبی برنده است.
اما بیایید به این موضوع برگردیم که چرا این فیلم کاملاً خوب مارول، باعث میشود تا ما پس از پایانش این حد احساس ناکامل بودن نسبت به آن داشته باشیم. مشکل داستان تمام نشدنی جهان مارول است. مشکل یک جهان به هم پیوسته این است که کاملاً مبتنی بر وعده آینده است. از حضور کوتاه برخی شخصیتها بگیرید تا ارجاعات مستقیم برای ذوق و شوق طرفداران و صحنههای پس از تیتراژ، همه آنها در خدمت یک هدف منحصر به فرد هستند. هدفی که ما را برای فیلم بعدی هیجان زده میکند. به طور کلی جهان سینمایی مارول بر اساس اصل داستان سرایی سریالی ساخته شده است.

چرا Avengers: Endgame و حتی تا اندازهای Spider-Man No Way Home از جوانبی بسیار موفق بودند: زیرا به این وعده عمل نکردند. هر دو فیلم از یک پایان احساسی برخوردار بودند که مخاطب را به یک داستان دیگر پیوند نمیزد. در مقابل، دلیل اینکه این فیلم کاملاً شایسته و سرگرمکننده اینقدر رضایت بخش نیست، این است که قرار بود ناتمام بماند. مانند همه آن دسته دیگر از آثار مارول که حکم یک پل پیوندی را دارند. هدف این آثار مارول این است که شما را در قلاب جهان سینمایی نگه دارد. بنابراین، چرا «Doctor Strange 2» به اندازه کافی عالی و کامل نمیشود؟ و چرا ما را خوشحال نمیکند؟ چون اینطور طراحی شده بود.
در پایان باید گفت: اینترنت چیز شگفت انگیزی است، با این حال میتواند همزمان خطرناک هم باشد. نشر اخبار جعلی، شایعات و تئوریهایی که مانند واقعیت منتشر میشوند، میتوانند انتظارات غیرواقعی را برای یک فیلم ایجاد کنند؛ دقیقاً همانطور که در این مورد انجام شد. بسیاری از طرفداران به این ایده فکر میکردند که دکتر استرنج در این فیلم با تونی استارک تام کروز، گوست رایدر نیکلاس کیج، ددپول یا حتی یک ولورین جدید روبرو خواهد شد. اما هیچ خبری از این موارد در این فیلم نیست.

پس لطفاً انتظارات خودتان را قبل از تماشای فیلم مدیریت کنید. این فیلم چیزهای زیادی برای ارائه دارد، و لحظات بسیار جالبی هم در آن گنجانده شده، بنابراین زیاد درگیر چیزهایی که امیدوار بودید در فیلم ببینید نباشید و در عوض از چیزی که میتوانید ببینید لذت ببرید.
چکیدهای از نکات مثبت و منفی فیلم
نکات منفی شاخص:

- فیلمنامه یک آشفتگی کامل است | بزرگترین مشکل Multiverse of Madness از بالا تا پایین، فیلمنامه آن است، که به لطف نویسنده لوکی، مایکل والدرون، تصادف از حالات و ایدههایی است که همیشه منسجم نیستند. تنها مزیت این فیلمنامه آن است که زمینه را برای سکانسهای اکشن فراهم میکند، بنابراین خیلی از وقایع و پرسشهای درون داستان فیلم منطقی برای پاسخ دادن ندارند.
- بازیگران نقش مکمل عمدتا تلف شدهاند | فیلم Multiverse of Madness بازیگران مکمل قابل توجهی دارد و با توجه به سرعت نسبتاً دیوانه وار فیلم، جای تعجب نیست که بسیاری از بااستعدادترین اعضای گروه اصلاً زمان زیادی برای درخشش ندارند.
نکات مثبت شاخص:

- عجیب ترین فیلم جهان سینمایی مارول | زیاده روی نیست اگر بگوییم این عجیب ترین فیلم MCU تا به امروز است. اگرچه این فرنچایز در سالهای اخیر پرچم عجیب خود را با فرکانس فزایندهای به اهتزاز درآورده است، اما «Doctor Strange 2» به دلیل فرم و لحن متفاوتش یکی از شاخصهای این جهان سینمایی است. در حالی که Multiverse of Madness به هیچ وجه قالب MCU را در هم نمیشکند، اما نمایش برخی صحنههای خشونتآمیز فیلم یک نکته جدید در مارول است.
- بازی خوب بندیکت کامبربچ و الیزابت اولسن | بخش عمده وزن دراماتیک این فیلم روی دوش الیزابت اولسن و نقش واندا گذاشته شده، همچنین کامبربچ نیز در قامت دکتر استرنج میدرخشد.
- کارگردانی تماشایی سم ریمی | بهترین انتخاب مارول؛ سم ریمی کسی است که فیلم را به واسطه فرم خاص خودش سرپا نگه میدارد. فیلم «Doctor Strange 2» به لطف حضور سم ریمی نزدیکترین اثر این جهان سینمایی به یک فیلم ابرقهرمانی ترسناک است.
- سکانسهای اکشن دیوانهکننده | ما از ابتدای این فیلم تا انتهای آن شاهد طراحی لحظات اکشن رنگارنگ هستیم (سکانس نبرد با نت موسیقی) که به لطف کارگردانی روان سم ریمی بسیار دیدنی و خوشگل از آب در آمدهاند. جدای از این جلوههای ویژه هم برخلاف اکثر آثار مارول اینبار یکدستتر و بهتر روی جای جای این فیلم نشسته است.
- موسیقی متن عالی دنی الفمن | یکی از قهرمانای واقعی و ناشناس فیلم، آهنگساز کار دنی الفمنِ که با ساختن یکی دیگر از موسیقی فیلمهای پرفروش خود به رابطه طولانی مدتش با سم ریمی ادامه داده است. الفمن از لحن ترسناک و ماجراجویانهتر فیلم نهایت استفاده را میبرد تا موسیقی تولید کند که هم پویا و هم غیرقابل پیشبینی باشد.